روانپويايي بيماران دچار اختلال شخصيت هيستريونيك و هيستريكال
با توجه به قرار گرفتن طيفي وسيع از رفتارهاي آشكار در هر دو جنس تحت عنوان اختلالات شخصيت هيستريكال[1] و هيستريونيك[2]، براي تعيين نوع درمان مناسب نياز به ارزيابي روانپويايي دقيق اين بيماران وجود دارد. زنان دچار سبكهاي شخصيتي هيستريكال و هيستريونيك در دو مرحله از مراحل كلاسيك رشد روانيـ جنسي با مشكلاتي مواجهه بودهاند: آنان محروميت نسبي از مادر را در مرحلهي دهاني تجربه كردهاند، و مشكلاتي در حل وضعيت اديپي خود و شكلگيري هويت جنسي معين داشتهاند (بلاكر[3] و توپين[4] 1977). هر دو دسته بيماران هيستريكال و هيستريونيك مشكلاتي در مراحل دهاني[5] و قضيبيـ اديپي[6] داشتهاند، اما مشكلات بيماران هيستريونيك به طور آشكار در مراحل ابتداييتر برجستهتر بوده است، در حالي كه بيماران هيستريكال عمدتاً در مرحلهي بالاتر تثبيت يافتهاند.
در زنان هيستريونيك، فقدان پرورش[7] مادرانه آنان را به سوي تأمين نيازهاي وابستگيشان به وسيلهي پدر سوق ميدهد (بلاكر و توپين 1977؛ هالندر[8] 1971؛ مككينون[9] و مايكلز[10] 1971). آنان به زودي چنين ميآموزند كه عشوهگري[11] و تظاهرات نمايشگرانه[12]ي عواطف براي جلب توجه پدر لازم است. در حين بزرگ شدن در مييابند كه بايد سكسواليتهي جنسي[13] خود را واپس بزنند[14] تا "دختر كوچولوي بابا" باقي بمانند. وقتي اين دختر كوچولو بزرگ ميشود، نيازمندي ابتدايي مشخصهي تمام روابط جنسي او را ميتوان در قالب "معادلهي پستانـ آلت"[15] تبيين كرد. او اغلب درگير رفتارهاي جنسي بيقاعده[16]اي ميشود كه در نهايت راضيكننده نيستند، چرا كه براي او آلت مرد فقط جايگزيني است براي پستان مادري كه او ناخودآگاهانه در حسرت و اشتياق آن است.
زن دچار اختلال شخصيت هيستريكال مرحلهي دهاني رشد را تا حدي قابلقبول به طور موفق گذرانده است. او نيز از مادر خود مأيوس و سرخورده شده است، اما اين يأس و سرخوردگي در مرحلهاي بالاتر از رشد او رخ داده است. دختر كوچك در مرحلهي قضيبي رشد، كه بلافاصله پيش از وضعيت كامل اديپي قرار دارد، بايد با اين واقعيت كنار بيايد كه نميتواند، همچون پدر، مادر خود را از نظر جسمي به طور كامل تملك كند. هدف فرد هيستريكال آن است كه ابژهي ميل[17] ديگران قرار گيرد (بولاس[18] 2000). اين امر اغلب منجر به نوعي سازگاري كاذب ميشود كه در آن طبيعت واقعي خود را معلق ميگذارد و ميكوشد تا چيزي شود كه ديگران ميخواهند. بسياري از زنان هيستريكال طوري به مردان روي ميكنند كه خود فكر ميكنند مردان بيشتر دوست دارند كه آنطور باشند، و مردان در پايان سرخورده ميشوند، چرا كه احساس ميكنند به وسيلهي نمايش ساختگي كه اين زنان از خود ارايه دادهاند فريب خوردهاند.
بولاس (2000) توجه كرد كه اشخاص هيستريكال روايتهاي زندگي را به گونهاي شهواني[19] ميكنند كه خود، در اين حالت، ابژهي فردي ديگر قرار ميگيرند. آنان بخش زيادي از زندگي خود را در تلاش براي يافتنِ يك "ابژهي در حال انتظار"[20] ميگذرانند و خود را به شكل ابژهي ميل آن فرد دوباره طرحريزي ميكنند. پديدهي شركاي رومانتيك متعدد[21]، كه نوعاً در اختلالات شخصيت هيستريونيك و هيستريكال ديده ميشود، با الگويي ثابت بروز ميكند: مردِ رومانتيكِ انتخابشده هيچ گاه فرد مورد نظر او نخواهد بود و بنابراين بيمصرف و بيارزش است. اين زنان با اين روش خود را براي پدرشان حفظ ميكنند. آنان زماني كه دختراني كوچك بودهاند، اغلب پدر خود را، شايد به عنوان تنها مردي كه ارزش داشتن دارد، ايدهآل كردهاند. اين دلبستگي[22] قوي باعث احساسات رقابتآميز با مادر و آرزوي فعالانهي جايگزين شدناش ميشود. بسياري از بيماران هيستريكال، در طي درمان يا روانكاوي، فانتزيهايي از اين جنس را به خاطر ميآورند. اگر آنان احساس كنند كه برادرانشان به خاطر جنسيت مذكرشان جايگاهي ويژه براي پدر دارند، ممكن است خشم و رنجشي عميق را تجربه كنند و وارد رقابتي شديد با مردان شوند.
به طور كلاسيك آنورگاسمي با هيستريا[23] همراه دانسته شده است، اما در واقع علايمِ جنسيِ بيمارگون در بيماران دچار اختلال شخصيت هيستريكال يا هيستريونيك شكلهايي متنوعتر دارد. برخي از اين افراد ممكن است عملكرد جنسي نسبتاً بدون اشكال داشته باشند، اما در طي روابط جنسيشان فاقد هرگونه احساس دروني اصيل عشق و صميميت هستند. بخشهاي جنسي بدن ممكن است با پوششهاي تحريككننده به نمايش گذاشته شوند، اما ممكن است همراه با اين رفتار برانگيختگي شهواني ناچيزي وجود داشته باشد. در واقع، اتفاقي شايع در زنان دچار اختلال شخصيت هيستريكال و هيستريونيك تعجب آنان است در برابر واكنشهايي از ديگران كه حاكي از اغواگري يا تحريككنندگي جنسي باشد. به عبارت ديگر، در اين افراد نوعي گسستگي[24] بين رفتار آشكارا جنسي و طرحريزيشدهي آنان براي جلب توجه، با دركِ همدلانه[25]ي تأثير آن رفتار بر ديگران وجود دارد. هر نوع سكسواليتهاي ممكن است به علت وابستگي اديپي به پدر مايهاي از معاني محرمآميزانه[26] داشته باشد. اين زنان همچنين ممكن است، به عنوان دفاعي در برابر كنار گذاشتنِ اشتياق اديپي خود، شركا[27]ي نامناسبي برگزينند. به هر حال، اين پوياييها اغلب مخفي است و تنها بعد از ارزيابي دقيق آشكار ميشوند. گرچه برخي از بيماران هيستريكال ممكن است دلبستگيهاي آشكار و آگاهانهاي نسبت به پدر خود داشته باشند، بقيهي آنان اين بُعد از رشد خود را واپس ميزنند. تجربهي آگاهانهي آنان از پدر ممكن است، به عنوان دفاعي در برابر اشتياق موجود در خود، همراه با خشم از او باشد. به طور مشابه، ممكن است آنان از احساسات رقابتآميز خود با مادر، كه در آگاهي خود به او عشق ميورزند، ناآگاه باشند. شواهد پوياييهاي هيستريكال در زنان بيمار ممكن است از الگوهاي پايدار در روابط مثلثي[28]، مانند عاشق مردي متأهل شدن، يا شكلگيري انتقال[29] كه به آهستگي روي ميدهد و مثلاً در رقابت شديد با ساير بيماران زن ديده ميشود، به دست آيد. واپس زده شدن يا نشدن اين پوياييها ممكن است به نحوهي پاسخ پدر به اشتياق اديپي دختر وابسته باشد. اگر پدر اين احساسات را غيرقابلپذيرش بداند، اين نگرش را به دختر خود منتقل خواهد كرد، و بعد از آن دختر هم احساس خواهد كرد كه بايد اين احساسات را واپس بزند.
رفتار نمايشي اغراقشده كه نوعاً در اين بيماران ديده ميشود، اغلب به تجربهاي مهم در ابتداي كودكي آنان مرتبط است كه اين تجربه شامل ناديده گرفته شدن[30] آنان است. به عبارت ديگر، والديني كه بيش از حد مشغول به خود بودهاند، يا افسرده بودهاند، يا نسبت به نيازهاي رشدي فرزند خود بيتفاوت بودهاند، ممكن است به فرزند خود بيتوجهي كنند و تجربهي عاطفيِ درونيِ كودك خود را ناديده بگيرند. در اين حالت، مراقبتكنندگان ممكن است عملكرد پذيرندگي[31] ضروريِ خود براي كمك به كودك در پردازش و متابوليسم حالات عاطفي شديد و دهشتناك را انجام ندهند. چنان كه رايزنبرگـ مالكولم[32] (1996) تأكيد كرده، مبالغه و اغراق ممكن است تلاشي باشد از سوي بيماران براي فاصله گرفتن از آن چه در درونشان رخ ميدهد، همزمان با اين كه موجب توجه ديگران به عواطف تشخيصدادهنشدهي خود ميشود.
بسياري از پوياييشناسيهاي رشدي زنان بيمار، به شكلي مشابه در بيماران مرد نيز صدق ميكند. در حالي كه زنان هيستريكال اغلب "دختر بابا" هستند، بسياري از مردان هيستريكال "پسر مامان" بودهاند. آنان ممكن است نسبت به موضوعات جداييـ تفرد[33] در كودكيشان به شكل شهواني كردن ابژهي غايب واكنش نشان دهند (بولاس 2000). به محض آن كه ابژهي مادرانه دور شود، آنان مادرشان را با مردي ديگر تصور ميكنند كه به آنان ترجيح داده ميشود. بنابراين، بسياري از مردان هيستريك از نوع دون ژوان[34] از تركيبي از ترسهاي جدايي و كنار گذاشته شدن رنج ميبرند (لوب[35] 2003). اين حالات ممكن است آنان را به سوي رفتارهاي بيش از حد مردانه[36] سوق دهد كه در آن مغلوب كردن رقباي جنسيشان را از طريق اغواي حسابشدهي زنان، كه بسياري از آنان در رابطهاي با مردان ديگر قرار دارند، به نمايش بگذارند. مرد هيستريكال، همچون زنان مشابهاش، آرزو دارد كه ابژهي ميل قرار گيرد، و ممكن است در جستوجوي "ابژهي در حال انتظار" خود، از رابطهاي وارد رابطهاي ديگر شود، تنها براي آن كه دريابد هيچ يك از اين رابطهها تصديق ويژهاي كه به آن نياز دارند را فراهم نميكند.
ممكن است سازگاريهاي ديگر نيز روي دهد. برخي از مردان داراي چنين ساختار هيستريكالي سبك زندگي مجردي، همچون كشيش شدن را برميگزينند، تا به طور ناخودآگاه وفاداري غيرقابلعدول به مادر خود را حفظ كنند. پسران ديگر با احساس بيكفايتي جنسي خود از طريق پرداختن به فعاليتهاي انفراديِ بيش از حد مردانه، همچون بدنسازي، رويارو ميشوند. با اين روش آنان به خود اطمينان خاطر ميدهند كه "مرداني واقعي" هستند كه چيزي وجود ندارد كه در آن احساس حقارت كنند.
بحث دربارهي هيستريا بدون اشاره به محرمآميزي و اغواي دوران كودكي[37] كامل نخواهد بود. فرويد در آغاز بر اين باور بود كه بسياري از بيماران هيستريكال او به وسيلهي پدرشان اغوا شدهاند، چرا كه بسياري اوقات چنين گزارشهايي را از بيماراناش ميشنيد. او بعدها متقاعد شد كه بسياري از اين گزارشها فانتزيهايي بودهاند كه در آرزوهاي اديپي فرزندان ريشه داشتهاند. در ميان عقايد متفاوت موجود دربارهي درستي يا نادرستي ديدگاه فرويد، بسياري از بالينگران وضعيتِ يا اين ... يا آن ... را برگزيدهاند. يا دختربچهها واقعاً اغوا شدهاند يا صرفاً اين اغوا را خيالپردازي كردهاند. اين دوگانهانگاري[38] زماني پيچيدهتر ميشود كه به اين واقعيت توجه كنيم كه بسياري از زنان قرباني محرمآميزي، فانتزيها و اشتياقي قوي دربارهي فاعل محرمآميزي داشتهاند. حتي زناني كه هرگز مورد تعرض پدرشان قرار نگرفتهاند ممكن است آرزوهاي پرقدرت آگاهانه يا ناخودآگاهي دربارهي او داشته باشند. در نهايت، حالت بينابيني قابلتوجهي نيز وجود دارد كه در آن حالت تعاملهاي شهوانيشدهاي رخ ميدهند كه باعث محرمآميزي آشكار نميشوند، اما تشويقكنندهي چنين فانتزيهايي هستند.
در بررسي بيماريزايي اختلال شخصيت هيستريونيك و هيستريكال، احتمالِ يافتن سابقهي محرمآميزي واقعي در بيمار هيستريونيك بسيار بيشتر است. اين بيماران ممكن است زندگي بزرگسالي خود را با تكرار آن آسيب (تروماي) اوليه، از طريق جستوجوي مرداني كه رابطه با آنان ممنوع به شكلي است (مانند درمانگران، مردان متأهل يا رؤسايشان) بگذرانند. آنان ممكن است به طور ناخودآگاه در پي آن باشند كه با تكرار آن تجربهي اوليه به شكلي كه خود آغازگر رابطه باشند و نه پذيراي غيرفعال آن، اين بار به طور فعال بر آسيبي تسلط پيدا كنند كه قبلاً به طور غيرفعال آن را تجربه كردهاند.
احتمال سابقهي محرمآميزي آشكار در بيمار هيستريكال، كه سطح بالاتري از رشد را دارد، بسيار كمتر است، اما ممكن است اين افراد دركي مبني بر رابطهي ويژهي خود با پدر داشته باشند. بسياري از بيماران هيستريكال پدري داشتهاند كه از همسر خود ناخوشنود بوده و براي تأمين و ارضاي آن چه در ازدواجاش ناممكن بوده به سوي اين بيماران روي آوردهاند. اين بيماران ممكن است پيامي ضمني دريافت كرده باشند كه بايد براي هميشه نسبت به پدرشان وفادار باشند تا او را از يك ازدواج نامراد نجات دهند. در چنين وضعيتي ممكن است وقتي اين دختران علاقهاي به مردان ديگر نشان ميدهند، پدرشان نشانههايي ظريف يا حتي آشكار از ناخوشنودي بروز دهند. در اين سناريو، بيمار هيستريكال خود را احاطهشده در پوياييهايي مشابه محرمآميزي به شكل خفيفتر مييابد. بيماران هيستريكالي كه چنين پويايي و تركيب خانوادگي دارند، ممكن است خود را در رها شدن از وابستگي به پدر و ادامهي زندگي خود ناتوان ببينند.
منبع:
Gabbard GO (2005) Psychodynamic Psychiatry in Clinical Practice.
American Psychiatric Publishing, Inc.
[1] hysterical
[2] histrionic
[3] Blacker
[4] Tupin
[5] oral
[6] phallic-oedipal
[7] nurturance
[8] Hollender
[9] MacKinnon
[10] Michels
[11] flirtatiousness
[12] exhibitionistic
[13] genital sexuality
[14] repress
[15] "breast-penis equation"
[16] promiscuous
[17] object of desire
[18] Bollas
[19] erotized
[20] "object in waiting"
[21] multiple romantic partners
[22] attachment
[23] hysteria
[24] dissociation
[25] empathic attunement
[26] incestuous
[27] partners
[28] Triangular relationships
[29] transference
[30] not being recognized
[31] containing
[32] Reisenberg-Malcolm
[33] separation-individuation
[34] Don Juan
[35] Lubbe
[36] hypermasculine
[37] childhood seduction
[38] dichotomy
در اين وبلاگ از دلمشغوليهاي خود مینويسم: از ذهن، از مغز، از روان، روانپزشكي و رواندرماني ...